سرانجام همان گونه که انتظار میرفت، همزمان با ۵ ژوئن ( ۱۶ خرداد ماه ) روز جهانی محیط زیست، موج سبز وبلاگنویسان طرفدار محیطزیست سراسر فضای مجازی را فرا گرفت. تلاش وبلاگنویسان فارسی زبان که این روزها در غیاب رسانه ملی و مطبوعات، خود دست به کار شده و به انتشار وقایع زیست محیطی ایران میپردازند، در چند روز گذشته به نحوی ستودنی و شایسته جلوه کرد. شاید در نخستین روزهایی که دبیر انجمن حمایت از حیوانات اصفهان، پیشنهاد ایجاد این موج سبز را داده بود هیچ کس باورش نمیشد تا در روز جهانی محیط زیست آن در هم در ایران، دهها وبلاگ پر بیننده با مخاطبان سیاسی و فرهنگی و علمی و زیستمحیطی دست به انتشار یادداشتهای زیست محیطی بزنند اما این ایده که با راهاندازی یک سایت مستقل به نام سایت «روز سبز» همراه بود، امروز به نحوی به ثمر نشسته است. شاید در برابر سه میلیون نفر وبلاگنویس فارسی زبان، سبزشدن بیش از یکصد وبلاگ در هفته محیط زیست رقم چندان چشمگیری نباشد اما آنچه در این میان اهمیت دارد و طرفداران محیط زیست در ایران را به ادامه راه سبزی که در پیش گرفتهاند امیدوارتر میکند، این است که امروز بسیاری از این وبلاگهای سبز مخاطبان خود را در فضای مجازی پیدا کردهاند و موفق شدهاند در جلب توجه کاربران اینترنتی به منظور حمایت هر چه بیشتر از محیط زیست و ارتقای آگاهیهای زیست محیطی جامعه به نتایج قابل قبولی برسند. از سوی دیگر رشد روز افزون وبلاگهای زیست محیطی در دو سال اخیر موید این مطلب است که روند تخریب طبیعت در ایران شدت گرفته و نگرانی از تداوم این روند باعث شده تا فضای مجازی به محلی برای نشر آموزهها و رخدادهای زیست محیطی بدل شود. این تلاشی است که انتظار میرفت سازمان محیط زیست ایران نیز سهمی کوچک و ناچیز در نشر عمومی آن در جامعه داشته باشد اما متاسفانه این سازمان نه تنها اینگونه عمل نکرده که خود امروز به بزرگترین چالش محیط زیست ایران بدل شده است.
سازمانی که دانش و تخصص عمومی مدیرانش در حوزه محیط زیست به اندازه یک دانشجوی ترم ۲ رشته محیط زیست هم نمیرسد و از ثبات مدیریتی برخوردار نیست و مدیرانش کوچکترین اعتقادی به حفظ محیط زیست ندارند، در نتیجه بیش از آنکه در مقام مدافع طبیعت ظاهر شود، نقش وکیل مدافع دستگاههای متولی توسعه را به خود گرفته است بهطوریکه در برابر تمامی طرحهای راهسازی و جادهسازی و طرحهای نفت و پتروشیمی و... که حیات تالابها و جنگلها و رودخانهها و... را هدف قرار گرفته است، بعضا مشاهده میشود که مدیران سازمان به جای آنکه لب به انتقاد باز کنند، دست به حمایت از وزرای نفت و راه و نیرو و صنایع و... میزنند. امروز سازمان محیط زیست تنها به یک تماشاچی تبدیل شده و بهرغم تمامی وظایف قانونی که بر دوش این سازمان است تنها نظارهگر تخریبهای افسار گسیختهای است که توسط دستگاههای اجرایی در حریم امن پارکهای ملی و مناطق حفاظت شده ایران رقم میخورد. بنابراین دیگر نمیتوان به تولیگری این سازمان بر عرصههای طبیعی کشور چندان امیدوار بود. از این رو تلاش وبلاگنویسان محیط زیست بر این حوزه متمرکز شده تا در غیاب مسوولیتپذیری سازمان محیط زیست و در غیاب فعالیت رسانه ملی و مطبوعات در حوزه محیط زیست موج سبزی را در فضای مجازی ایجاد کنند که هفته محیط زیست بهانهای شد برای نشر این موج سبز. این موج سبز تنها محدود به یک هفته و یک مناسبت خاص نیست و قرار است با پیگیری مستمر تا حصول نتیجه همچنان ادامه یابد.
● سازمانی که خود چالش است !
بسیاری از سایتها و وبلاگها به منظور جلب توجه عمومی دست به انتشار یادداشتهای زیست محیطی و طرح یا عکسهای مرتبط به محیط زیست زدهاند. در این میان تارنمای ایران نما، به مدیریت دکتر شاهین سپنتا به بررسی مهمترین چالشهای زیست محیطی ایران برخاسته است. وی که یکی از اعضای شورای مرکزی انجمن حمایت از حیوانات اصفهان است، در گام نخست به بررسی دیدگاه متخصصان در این باره پرداخته است. دکتر اسماعیل کهرم، مدرس دانشگاه و متخصص محیط زیست، در گفتوگو با این تارنما مهمترین چالش زیست محیطی ایران را سازمان حفاظت محیط زیست اعلام کرده و میافزاید: مسئله عمده کشور ما در زمینه محیط زیست این است که دولت اصلا توجهی به مقوله محیط زیست ندارد و تمام امور دیگر را مقدم بر مسائل محیط زیست میداند. به عنوان نمونه شورای عالی محیطزیست که رئیس آن هم خود آقای رئیس جمهور بود منحل شد و به کمیسیون زیربنایی صنعت و محیط زیست یعنی یک شیر بییال و دم، تبدیل شد. امروز مسائل اقتصادی در سراسر ایران بر تمامی مسائل مربوط به محیط زیست اولویت دارد و مثلا پروژههای نفت و پتروشیمی و راهسازی بدون اینکه در روند ساخت آنها کوچکترین توجهی به مسائل زیست محیطی بشود، احداث میشوند.
در ساحل شمالی خلیج فارس که متعلق به ایران است ملاحظه میکنید که سانتیمتر به سانتیمتر از این منطقه فدای نفت شده است. یا مثلا در استانهای گیلان، مازندران و گلستان اکنون صحبت از احداث پتروشیمی است و استاندار گلستان گفته که ما اینجا را تبدیل به عسلویه میکنیم! یعنی توسعه مقطعی صنعتی بدون دوراندیشی، مسئله مهمی به نام محیط زیست را تحتالشعاع قرار داده است. در سایه این بیتوجهی ما میبینیم که یک سازمان عریض و طویل به نام سازمان حفاظت محیط زیست با حدود هفت هزار نفر پرسنل از محیطبان تا کارشناس عملا همان شیر بییال و دم و اشکم است و نه تنها هیچ تاثیری ندارد بلکه در مقابل این معضلات کاملا سکوت کرده و محیط زیست را واگذار کرده است.
دکتر کهرم خاطرنشان میسازد: وقتی یک سازمانی با این وسعت به وجود میآید، مردم به آن امید دارند و خود دولت هم فکر میکند که وظیفهاش را انجام داده است ولی وقتی آن سازمان افراد شایسته زیادی نداشته باشد و تعدد تعویض مدیران مسئله جاری باشد و مدیران هر ۴ـ۳ ماه یک بار عوض شوند و از ارگانهای مختلف، بدون تخصص به این سازمان آورده شوند، نتیجهاش این میشود که سازمان حفاظت محیط زیست برای اینکه مردم را شاد کند میرود سیرک برپا میکند.
وی میافزاید: سازمان حفاظت محیط زیست ایران با بیش از ۴۰ سال سابقه، در گذشته یکی از سازمانهای بسیار فعال و شناخته شده در صحنه بینالمللی و در بین کشورهای در حال توسعه بود، ولی امروز میبینیم که کارهایی را که درست ضد محیط زیست است، تصویب میکنند و کاری را که در این سازمان باید به صورت کارشناسی انجام شود توسط مدیر و معاونان به صورت موافقتی انجام میشود و هیچگونه پاسخی هم در مقابل آن نمیدهند. نتیجه بیتوجهی دولت و غیر فعال کردن سازمان حفاظت محیط زیست این است که میبینیم از میان جنگل «ابر» که یک گنجینه بسیار زیبا و ارزشمند در دل کویر است، یک جاده میکشند. در چنین مواردی سازمان محیط زیست در ابتدا میگوید که ما میجنگیم و نمیگذاریم ولی وقتی تصویب شد، کنار مینشینند و حتی یک مصاحبه انتقادی هم نمیکنند و به راحتی تسلیم میشوند. نمونههای دیگرش هم احداث جاده در جنگل گلستان، پارک ملی لار، خجیر، سرخه حصار و... است. به این ترتیب به نظر من در حال حاضر، سازمان حفاظت محیط زیست مهمترین مشکل محیط زیست مملکت ماست.
● فقر فرهنگی و چالشهای محیط زیست
محمد درویش، عضو هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع و نخستین وبلاگنویس محیط زیست ایران نیز فقر فرهنگی را مهمترین چالش محیط زیست ایران عنوان کرده و خاطرنشان میسازد: مهمترین مشکل محیط زیست ما فقر است؛ فقر فرهنگی و فقر اقتصادی. ما در کشوری زندگی میکنیم که مطابق آمار رسمی دست کم ۱۵ میلیون نفر زیر خط فقر مطلق اقتصادی زندگی میکنند و آمار غیر رسمی این رقم را تا ۳۵ میلیون نفر اعلام میکند. از این خطرناکتر و نگرانکنندهتر این است که ما در کشوری زندگی میکنیم که متوسط سواد جمعیت ۷۰ میلیونی آن در حد کلاس دوم ابتدایی است. این آماری است که آقای دکتر نادر قلی قورچیان رئیس دانشنامه فارسی منتشر کرده و ایشان کسی است که پیشنویس اولیه سند چشم انداز ۲۰ ساله کشور را نوشته است.
درویش میافزاید: به هر حال ما در کشوری زندگی میکنیم که مردمش برای چای خوردن و سیگار کشیدن، نسبت به مسائل فرهنگی هم وقت بیشتری میگذارند و هم پول بیشتری خرج میکنند. محیط زیست هم از آن مقولاتی است که اگر قرار شود که از آن دفاع شود و برایش انرژی صرف شود، حداقلی از دانستن را مردم آن کشور نیاز دارند. به گمان من اگر مردم هر کشوری، ضرورت دفاع و پاسداری از محیط زیست را درک کنند بیگمان باعث خواهند شد که دولتمردان به سمت حفاظت از این مواهب طبیعی سوق یابند. این تلقی که میگوییم دولت خیلی ضعیف عمل میکند یا دولت خوب عمل نمیکند یا دولت خودش طبیعت ستیز است، به نظر من شرایط فرهنگی است که باعث میشود چنین دولتی سر کار بیاید. مثلا در فرانسه در انتخابات ریاست جمهوری بین ژاک شیراک و فرانسوا میتران، همه نظرسنجیها حکایت از این داشت که با توجه به اینکه اردوگاه سوسیالیستها در جایگاه ضعف ایستاده، این احتمال کم بود که سوسیالیستها قدرت بگیرند ولی دیدیم که فرانسوا میتران در برابر ژاک شیراک به پیروزی رسید و دلیل آن این بود که در آن یک ماه آخر رقابتهای انتخاباتی سوسیالیستها سندی را منتشر کردند که نشان میداد شیراک دستور قطع یک درخت را در محوطه شهرداری پاریس صادر کرده است و قطع این درخت باعث شد که مردم از او روی بگردانند، چون فکر میکردند که او فردی است که به محیطزیست اهمیت نمیدهد. ولی شما میبینید که با وجود انتقادات زیادی که به عملکرد زیست محیطی شهردار وقت تهران و پیشتر استانداری اردبیل وارد بود، احمدینژاد، رئیسجمهور شد. پس مشکل اصلی محیط زیست ما، فقر فرهنگی و کمبود دانش مردم است.
این محقق خاطرنشان میسازد: در کشور ما نامزدهای نمایندگی مجلس، هیچ وقت نمیگویند که به من رای بدهید تا من مشکل فرسایش خاک را حل کنم، تا مشکل آلودگی هوا را حل کنم، تا مشکل افت آبهای زیرزمینی را حل کنم، تا بحران بیابانزایی را حل کنم. اما میگویند به من رای بدهید تا مشکل اقتصاد را حل کنم، تا مسکن را ارزان کنم، تا گرانی را ریشهکن کنم! بنابراین دغدغههای زیست محیطی از وزن سیاسی در جامعه ما برخوردار نیست. وقتی وضعیت چنین است، دولتمردان به حمایت از مولفههای زیست محیطی توجه نمیکنند و بدین ترتیب روزنامههای ما هم خودشان را مجاب نمیکنند که حتی یک صفحه را به مسائل محیط زیستی اختصاص دهند و همه این مسائل دست به دست هم داده تا وضعیت کشور ما به اینجا که اکنون هست، برسد. بنابراین اگر قرار است در زمینه حفظ محیط زیست در کشور ما کار ریشهای بشود باید از مهد کودکها و مدارس شروع شود و وارد دانشگاهها شود تا همان طور که بچهها نسبت به شنیدن واژههایی همچون «دوست»، «مهربانی» و «عشق» سمپاتی دارند در برابر واژههایی مانند «درخت»، «طبیعت»، «سبزه» و... هم سمپاتی داشته باشند. به همین ترتیب لازم است یک کار دراز مدت فرهنگی انجام شود و در چنین کشوری یک عده آدم عاشق به عنوان مدرس، در عرصه محیط زیست باید از یک سری منافع کوتاه مدت خودشان بگذرند تا محیط زیست ما به آن جایگاه مناسب خود برسد.
سپهر سلیمی، دبیر انجمن حمایت از حیوانات اصفهان نیز فقر اقتصادی را مهمترین چالش محیط زیست ایران عنوان میکند و میافزاید: تا وقتی که مردم به یک شرایط رفاه نسبی نرسند و به عبارت سادهتر نتوانند شکم خود را سیر کنند، نمیتوان انتظار داشت که به فکر نسلهای آینده و محیط زیست باشند. اگر روزی چند دقیقه صفحه حوادث روزنامهها را مرور کنیم متوجه میشویم که بسیاری از جرمها ریشه در فقر اقتصادی مجرمان دارد و در شرایطی که فرد و افرادی برای چند ده هزار تومان آدم میکشند بسیار سخت است که از آنها بخواهیم که منافع امروز خود را فدای فردا نکنند. ضمن اینکه فقر اقتصادی باعث شده که مردم برای فرار از بیکاری و بیپولی از دولتمردان بخواهند که تحت هر شرایطی صنایع، کارخانههای مخرب و جادههای ارتباطی را به منطقه زندگی آنها ببرند. ردپای فقر و وضعیت بد اقتصادی را در بسیاری از اتفاقات و بلاهایی که بر سر محیطزیست ما میآید میتوان جستوجو کرد؛ از شکارچیای که توان خرید گوشت کیلویی ۱۰ هزار تومان را ندارد و روستانشینی که در زمستان گاز و برق ندارد و با چوب درختان جنگلی خانهاش را گرم میکند تا آن کارشناسی که رشوه میگیرد و با احداث طرحی غیر زیست محیطی موافقت میکند، همه و همه به خاطر وضعیت بد معیشتی است. از سوی دیگر وقتی جامعهای از نظر مالی تامین نباشد، سرانه مطالعه در آن کاهش مییابد، رسانهها به جای توجه به محیط زیست به اقتصاد و صنعت میپردازند و اعضای جوامع مدنی آنقدر مشغول کار و فعالیتهای اقتصادی میشوند که جایی برای فرهنگ و محیط زیست نمیماند و از این رو در این جوامع وقتی کسی صحبت از محیط زیست میکند، متهم به بیدردی و شکم سیری میشود. بنابراین نهادهای مدنی و رسانهها باید بکوشند دانش زیست محیطی جامعه افزایش یابد تا ذرهای از فقر فرهنگی موجود جبران شود.